یک مو زیان به شوکت حسنت نمی رسد

 

بی گفتگو  به کلبه ام ای آشنا بیا

بیگانه نیستی که بگویم بیا بیا

در زنده گی نیامدی روزی بپرسشم

مُردم کنون به فاتحه بهر خدا بیا

یکمو زیان به شوکت حسنت نمیرسد

روزی سوی شکسته دلی بینوا بیا

 

غرور انسان فقط در مقابل دو چیز سر خم می کند:  گرسنگی و عشق

قلب نا آرام

 

سخت است اگر بی خوابی به سر آدم بزند و خیالات انسان مانند ابرهای سیاه زمستانی یکباره این  کالبد نحیف انسان را تصاحب کند و هی به مغز و قلب انسان فشار بیاورد . و نگذارد در نیمه شبان هنگامیکه دیگران با قلب و روحی آرام خوابیده او را به خواب نگذارد. و مجبور کنند که از بستر نرم و گرم بلند شده در پشت پنجره زمستان هی به آسمان تاریک و ظلمانی که از ابر پوشیده و سوسوی از یک ستاره در جای از این آسمان که ابر کمتر است دیده می شود زل بزند

نمی دانم چه می خواهند و چرا چنین وحشت ناک و ناگهانی در بعض اوقات هجوم می آوردند انگار که آسمان و زمین و آنچه در بین این دو هست با من سر ستیزه دارد و به من اخطار می دهد که هی! هی! هنوز هستی! و می خواهی راحت و آرام سر بر بالین بگذاری و بخوابی؟

و گاهی در اعماق روحم کسی فریاد می زند که هی! داری چه کار می کنی به کجا و به کدام سو داری حرکت می کنی؟

تو که در شب راحب بگیری و بخوابی و روز ها هم که از روزمره گی و زد و بند با دیگران و اجتماع وقت نداری پس کی می خواهی این روحت را پرواز بیاموزی؟ کی می خواهی حرکت کنی از خویش به سوی او را شروع کنی و تمرین کنی؟

کی می خواهی خودت تنهای تنها با معبودت خلوت کنی و هی بگی ( یاربی من لی غیرک)

و بگی ( اغفر ذنوبی کلها ) و ...

 


 

یک روز در آغوش تو آرام گرفتم

یک عمر قرار از دل ناکام گرفتم

 

خدایا! دلم را حاضر کن، یا دعای بی دلان بپذیر

 

خدایا!

به من بیاموز به تو عشق بورزم

نه به خودم

متبرکم گردان

تا با نادیده گرفتن خود

پیوسته ، هرزمان در فکر تو باشم.

الهی ! تا با توام ، بیشتر از همه ام و تا با خودم کمتر از همه

خدایا!

زندگی ام چون زرقیست

دستخوش توفان

تو زورق بان منی

زورقم را به تو می سپارم

آن را به هرجا که می خواهی ببر

ما انسان های ضعیف در مقابل خداوند چنان عظیم و قدرت مند که از همه جهات به آن احتیاج داریم و حتی یک  هزارم یک ثانیه هم اگر ما را رها کند چنان مهو و نابود می شویم که دیگر اثری نه در این دنیا و در آن دنیا از ما باقی خواهد ماند. گاهی در مقابل بعض از مشکلات که از عهده خودما بر نمی آید و می فهمیم باید یک قدرتی ما فوق قدرت بشر باشد که به ما کمک کند آنگاه هست که متوجه می شویم ما به خدا نیاز داریم ولی تا مشکلات نباشد ما خدا را فراموش می کنیم.

پس اگر مشکلاتی داریم که آن باعث شده به یاد خدا بیفتیم باید شکر آن مشکلات را بکنیم و سپاس گذار خداوند باشیم که ما را به خودش متوجه ساخته است اگرچه توجه ما به او هیچ منفعت برای او ندارد ولی توجه ما به خداوند برای ما همه چیز است.

برای همین امروزها یک سری مشکلات برایم پیش آمده که از هرزمان بیشتر احساس می کنم به خداوند نیاز دارم.

گاهی می گویند زمانی مشکل برایمان به وجود آمد متوجه خدا بشویم و از او بخواهیم که مشکل ما را حل نماید ، اما دعا هم شرایط دارد باید با حضور قلب و خاشعانه باشد.

راستیش به قول یکی از عرفا که در هنگام نماز می گفت: ( خدایا دلم را حاضر کن، یا نماز بی دل بپذیر) من هم به خداوند گفتم خدایا اگرچه دلم حاضر نیز و قلبم با زبانم همراهی نمی کند ولی خودت بپذیر

راستی هم اگر خداوند در زمان مشکلات به داد این انسان ها نرسد، پس این انسان با این همه محدودیت ها و ضعف هایکه دارد چکار کند؟ بعضی ها چنان خداوند را فراموش می کنند که اینگار خودشان توانایی دفع بلا و مصیبت را دارند و نیاز به هیچ قدرت برتر ندارند.

بعضی ها چنان تکبر می ورزند که انگار خودشان صاحب خودشان هست.

ولی این همه نا فرمانی که ما می کنیم اگر خداوند بخواهد با ما بد کند چه کسی پیدا می شود که ما را از او نجات دهد.؟

بقول دکتر شریعتی که میگفت ( خدایا من اگر بد کنم تو را بندگان خوب بسیار است ولی اگر تو یاری ام نکنی مرا خدای دیگر کجاست) .

در آخر چند جمله نیایش:

 

خدایا!

به من بیاموز به تو عشق بورزم

نه به خودم

متبرکم گردان

تا با نادیده گرفتن خود

پیوسته ، هرزمان در فکر تو باشم.

 

الهی ! تا با توام ، بیشتر از همه ام و تا با خودم کمتر از همه

خدایا!

زندگی ام چون زرقیست

دستخوش توفان

تو زورق بان منی

زورقم را به تو می سپارم

آن را به هرجا که می خواهی ببر