بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

بی تو مهتاب شبی،باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم،خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم،گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید!
یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم،
تو،همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه،محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشهء ماه فروریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید،تو به من گفتی:
ازین عشق حذر کن
لحظه ای چند برین آب نظر کن
آب،آیینه عمر گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی،چندی ازین شهر سفر کن
با تو گفتم:حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم
نتوانم!
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر،لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی،من نرمیدم،نه گسستم…
باز گفتم که:تو صیادی و من آهوی دشتم
تا بدام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم،نتوانم !
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت…
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که:دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم،نرمیدم.
رفت در ظلمت غم،آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم…
بی تو،اما به چه حالی از آن کوچه گذشتم

فریدون مشیری

تاکستانهای انگور

سانچارک (سان و جاریک حدود العالم) یا سنگچارک زمانیکه این جمله به زبان مردم شمال افغانستان می آید انگور مرغوب و کشمش اعلا در ذهن تداعی می شود، سانچارک که مربوط ولایت سرپل می باشد با ولسوالی سوزمه قلعه، (که قبلا جزء سانچارک بود و حالا جدا شده) کشندی، بلخاب، کوهستانات ولسوالی های بلخ همجوار می باشد  که دارای ولسوالی های متعددی می باشد که فعلا دو ولسوالی آن یعنی ولسوالی های گوسفندی و تکزار از معروفترین آنها می باشد، مناطق سانچارک با تپه های مرتفع به سان هفت دره از هم دیگر شده اند. در کل مناطق سانچارک را به دشتها و علف چرها، کوهستانی، و باغات می توان تقسیم کرد.

محصولات عمده آن انگور، کشمش ، نخود، گندم، جو، چهارمغز، بادام ، و کنجد را می توان نام برد و بعض از مردم این منطقه به پرورش گوسفند و مواشی هم فعالیت دارند.

که متاسفانه در سالهای اخیر بخاطر سه دهه جنگ که کل افغانستان خسارات زیاد وارد شد یکی هم می توان سانچارک را نام برد و در این سالهای اخیر بخاطر کم توجهی دولت در امور تشویق باغداران و زمین داران یا حتی مال داران این محصولات که عمدتاً با کیفیت بالا در بازارهای مزار شریف ، جوزجان و کابل ارسال می شد حالا از نظر کمیت و هم از نظر کیفیت بسیار در سطح پایین قرار گرفته. 

و در زمان حضور طالبان در این مناطق این منطقه به خط اول جنگ تبدیل شده بود که تقریبا ۴ دفعه این منطقه بین جهادی و طالب رد و بدل شد که طبعاً خسارات زیادی از نگاه جان و مال مردم این مناطق متقبل شدند.

و حالا مردم این مناطق شدیداً نیاز به حمایت دولت بخاطر ترمیم باغات و تاکستان های انگور و آبیاری آنها توسط حفر چاهای عمیق برای باغداران و توضیع بزر اصلاح شده برای کشاورزان دارد و امیدواریم که یک روزی سانچارک سر سبز و مردمان زحمت کش و رنج دیده این مناطق دوباره آن جایگاه قبلی خود در قسمت پرورش مواشی، کشاورزی، و باغداری بدست بیاورد.

و این نیاز به تلاش بی وقفه برای بهبود و رسیدن به رفاه زندگی دارد. که مطمئناً مردمان پرورش یافته دامان طبیعت و بزرگ شده باغات سر سبز تاکستان های انگور و میوه جات سانچارک این توانایی را دارد که به کمک خدا و تلاش خودشان به زندگی رفاه و آسایش برسند.

تبعیدی کویر

مال تو

اگه بازیچه میخوای بیا قلبم مال تو

توی دنیا چی میخای که به پاهات بریزم

 

همه هستیمو من به سروپات بریزم

 

لب پر خنده میخوای بیا لبهام مال تو

 

چشم پر گریه میخوای دوتا چشمام مال تو

 

بیا تا برات بگم من غرورم مال تو

 

بذارتا فدات بشم من وجودم مال تو

 

اگه بازیچه میخوای بیا قلبم مال تو

 

اگه رودخونه میخوای سیل اشکام مال تو

 

چرا من بی تو بمونم نمی دونم نمیتونم

 

واسه زندگی کردن تورو میخوام خوب میدونم

 

توبگو عشقم تو هستی برام از زندگی هستی

 

توبگو عشقم تو هستی برام از زندگی هستی

 

چرا من بی تو بمونم نمی دونم نمیتونم

 

واسه زندگی کردن تورو میخوام خوب میدونم

 

توبگو عشقم تو هستی برام از زندگی هستی

 

بیا تا برات بگم من غرورم مال تو

 

بذارتا فدات بشم من وجودم مال تو

 

اگه بازیچه میخوای بیا قلبم مال تو

 

اگه رودخونه میخوای سیل اشکام مال تو

چند غزل

اي مـرا آزرده از خود ، گــر پشيـمانی ، بيا

 

                                      نغمه هاي نا موافق گر نمي خوانی ، بيا

 

تا كه ســر پيچيدي از راه وفا ، گـفتم: برو

 

                                      جــز وفــا اگــر راهــي نـمــي دانـــي ، بيا

 

يك نفس با من نبودي مهربان اي سنگدل

 

                                      زان همه نامهرباني ، گر پـشيماني ، بيا

 

تاب رنجـوري نـدارم در پـي رنـجـم مباش

 

                                     گر نمي خواهي كه جانم را برنجاني، بيا

 

خود تو داني، دردها بر جان من بگذاشتي

 

                                     تا نـفـس دارم ، اگــر در فـكـر درمـاني بيا

 

دشمن جانم تو بودي،درد پنهانم ز توست

 

                                  با همه اين شكوه ها ، گر راحت جاني بيا

 

شاعر:مهدی سهيلی

 

 

غمي غمناك

 

شب سردي است، و من افسرده.

راه دوري است، و پايي خسته.

تيرگي هست و چراغي مرده.

 

مي كنم، تنها، از جاده عبور:

دور ماندند زمن آدم ها.

سايه اي از سر ديوار گذشت،

غمي افزود مرا بر غم ها.

 

فكر تاريكي و اين ويراني

بي خبر آمد تا با دل من

قصه ها ساز كند پنهاني.

 

نيست رنگي كه بگويد با من

اندكي صبر، سحر نزديك است.

هر دم اين بانگ برآرم از دل:

واي، اين شب چقدر تاريك است!

 

خنده اي كو كه به دل انگيزم؟

قطره اي كو كه به دريا ريزم؟

صخره اي كو كه بدان آويزم؟

 

مثل اين است كه شب نمناك است.

ديگران را هم غم هست به دل،

غم من، ليك، غمي غمناك است

 

سهراب سپهري

تقسیم بندی آدم ها از نظر دکتر علی شریعتی

 

1- آنهايي كه وقتي هستند، هستند وقتي كه نيستند هم نيستند. حضور عمده آدم‌ها مبتني بر فيزيك است. تنها با لمس ابعاد جسماني آنهاست كه قابل فهم مي‌شوند بنابراين اينان تنها هويت جسمي دارند.

 

2- آناني كه وقتي هستند، نيستند وقتي كه نيستند هم نيستند (مردگاني متحرك در جهان، خود فروختگاني كه هويتشان را به ازاي چيزي فاني واگذاشته‌اند. بي‌شخصيت‌اند و بي‌اعتبار، هرگز به چشم نمي‌آيند، مرده و زنده‌شان يكي است).

 

3- آنهايي كه وقتي هستند، هستند وقتي كه نيستند هم هستند (آدم‌هاي معتبر و باشخصيت، كساني كه در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودشان هم تاثير خود را مي‌گذارند كساني كه همواره در خاطر ما مي‌مانند، دوستشان داريم و برايشان ارزش قائليم).

 

4- آنهايي كه وقتي هستند، نيستند وقتي كه نيستند، هستند (شگفت‌انگيز‌ترين آدم‌ها. در زمان بودنشان چنان قدرتمند و باشكوهند كه ما نمي‌توانيم حضورشان را دريابيم اما وقتي كه از پيش ما مي‌روند نرم‌نرم و آهسته آهسته درك مي‌كنيم . باز مي‌شناسيم، مي‌فهميم كه آنان چه بودند. چه مي‌گفتند و چه مي‌خواستند. ما هميشه عاشق اين آدم‌ها هستيم. هزار حرف داريم برايشان اما وقتي در برابرشان قرار مي‌گيريم، گويي قفل بر زبانمان مي‌زنند. اختيار از ما سلب مي‌شود. سكوت مي‌كنيم و غرق در حضور آنان مست مي‌شويم و درست در زماني كه مي‌روند يادمان مي‌آيد كه چه حرف‌ها داشتيم و نگفتيم. شايد تعداد اينها در زندگي هر كدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.»

************

خوب حالا شما فکر کنید که از کدامشان هستید و می خواهید کدام باشید این چیزیست که خود شما انتخاب می کنید و می توانید اگر بخواهید از این چهار نوع انسان یکیش باشید.

 

راستی اگر خواستید مطالب جالب بنویسم و برای بهتر شدن وبلاک لطفا نظر بدهید. نظر یادتان نرود

مناجات

 
خدای من!
کوله بارم اگرچه از توشه راه، تهی است، انباشته از توکل که هست!
اگرچه از پنجه های وحوش گناهانم بر چهره ام خون ترس نشسته است.
اگرچه دستم از آنچه کرده است می لرزد و اگرچه موریانه های بیم ، استواری پاهایم را سست کرده است، 

 دلم امیدوار رحمت توست و خاطرم جمع لطف تو

اگرچه خزه گناهانم مرداب دلم را هر لحظه به عفونت عذاب نزدیک می کند،
 آفتاب اطمینان به تو هنوز در آسمان وجودم می درخشد.
اگر خواب سرد زمستانی گناه، دلم را به انجماد کشیده است،
 نسیم بهاری اعتماد به لطف تو در آوندهای دلم هیجان تازه آفریده است.
اگر دانه وجودم در زیر خاکهای غفلت و نسیان،
 در اشتیاق دیدار خورشید تو، شکفتن را از یاد برده است،

*****************

شده گاهی دلتان گرفته باشد، شده لحظه که دیگر هیچ چیز خوشحالتان نکند، فقط بخواهید زار زار گریه کنید این حالت را تجربه کرده اید؟ من فکر می کنم بهترین و شرین ترین لحظات زندگی انسان همین لحظات است که روح حالت پرواز میگیرد و اگر با آن همراهی کنید تا آسمانها پرواز خواهد کرد.

دوستان اگر این لحظات به شما دست داد بشنید در گوشه تنها و فقط گریه کنید باور کنید از صمیم قلب با خدا خلوت کنید و به آن تسلیم شود شاید در این لحظات نتوانید هیچ چیز به زبان بیاورید فقط کافیست بگویید مولای من خالق من تو همه چیز هستی و من هیچ تو خالق من هستی تو مولای منی من مخلوق تو، راستی چه شرین است نیایش علی باور کنید این مرد بزرگ با این همه شجاعت و دلیری که داشت مثل طفل بی پناه در سحرای کویر تنها مانده باشد در مقابل خدا و در نخلستان های بنی نجار چنان فریاد می زند که در آن لحظات اگر او را می دیدند باور نمی کردند این همان علی است که دشمن با شنیدن نامش در اندامش لرزه می افتد.

تبعیدی کویر

عید بی امید

هرگاه به این شعر فریدون توللی نگاه می کنم می بینم چه خوب وصف حال من را سروده است. زیباست خواستم برای شما هم بنویسم.

چون بوم پر شکسته در این عید بی امید        بنشسته ام به دخمه اندوهبار خویش

بنشسته ام که سال نو آید ز در فـــــــــراز        وز دوش خسته درفکند کوله بار خویش

گیرد عرق ز چهــــــــره پوشــیده از غــــبار        بشکافدم به حیرت و بنشاندم درسـت

دستم به شانه کوبد و جنباندم که خیـز !        این پشته زاد محنت یکساله راه تست

بس رنج گونه گونه که بربسته دست بخت      در این شگفت بار امــــــــانت به نام تو

بس سرنوشت تیره که چون مارخوشه دار      بگشاده کام تشنه به امید گـــــــــام تو

پارینه رفت ، بر کف من از سبوی عمـــــر         جامی به نامرادی آینـــــــــــده نوش کن

سالی دگر بمان و در این انتظار تلــــــــخ         بر کام ناشکفته به حســرت خروش کن

چون بوم پر شکسته در این عید بی امید       شادم که آفریده نگیرد ســــــــــــــراغ من

شادم که مرگ تیره دراین شام سرمه فام      بیرون کشد دو چشم و دمد بر چــراغ من

شروع

دوستان برای اولین بار می خواهم در این وبلاک مطلبی را بنویسم .

برای شروع باید بگویم که زندگی در گذر است ما نباید فرصت ها را آسان از دست بدهیم به قول معروف (زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست ) باید هنر نمایی کنیم ، باید یک چیزی از خود به یادگار بگذاریم که آیندگان از آن بتواند استفاده کند ، چونکه مرگ به فعالیت های انسان پایان می دهد اما به چیزهایکه به یادگار ماندیم نه، هرچه هنرمندانه تر بهتر و سالیان متمادی از طریق او ما هم زنده هستیم ، اصلا زندگی همین است فلسفه زندگی این است که یک کار انجام بدهیم از ما بخاطر تنبلی و استفاده نکردن بهتر از زندگی سئوال خواهد شد اصلا انسانیکه عمر را به خوشگذرانی و شکمچرانی میگذراند انسان نیست بلکه حیوان های انسان نما هستند هرکس به اندازه درد و رنج که از زندگی نسیب شده همان اندازه انسان است عزیزی میگفت انسان اولین پله انسانیت را با اولین درد شروع می کند.

خوب کسانیکه این زندگی را به غفلت و خواب غفلت سپری می کنند چه بدبختانی هستند، برای خواب و آرامش ما زمانی زیاد بعد از مرگ داریم اینجا باید تلاش کنیم و پله های انسانیت را با شکست و پیروزی در زندگی بپیماییم خوب زیاده وقتتان را نمی گیرم شعری از دکتر شریعتی که خود یکی نمونه از فعالیت ، تلاش و انسانیت بود که برای بیداری خفتگان تلاش زیادی کرد در اینجا ذکر می کنم

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد،
نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم
چه خواهد ساخت ،
ولی بسیار مشتاقم ،
که از خاک گلویم سوتکی سازد،
گلویم سوتکی باشد ،
بدست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او
یکریز وپی در پی
دم خویش را برگلویم سخت بفشارد
وخواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد،
بدین سان بشکند درمن،
سکوت مرگبارم را . . . .

تبعیدی کویر

بهار

بهار پیام آور شکوفایی و آغاز زایش و رویش زیباترین جلوه های طبیعت ، با نسیم دل انگیز صبحگاهی اش فضای عالم خاکی را مملو از احساس امید به زیستن می کند و جانهای پژمرده زمستانی را نوید زندگی دوباره می بخشد. و انسان نا خودآگاه شادمانی درونی را احساس می کند، اما این احساس در اشخاص مختلف متفاوت هستند، نظر به برداشت هایشان از نظام طبیعت ولی خیلی ها مثل من فقط به احساس تنهایی و غربتش اضافه می گردد و آرزوی پرواز اوج میگیرد. و انشاء الله با الهام از طبیعت جهت سروسامان دادن به وضع ظاهر و باطن خود شما هم یک صفای به خودتان بدهید.

هر روزتان نوروز نوروزتان پیروز باد.

خوب دوستان، من امروز ۴ روز از اول سال ۱۳۸۷ گذشته جدیداً در این وبلاک عضو شدم و خواستم یک تبریکی به مناسبت سال روز ولادت پیام آور عشق و محبت حضرت محمد(ص) و آغاز سال جدید خورشیدی خدمت شما تبریک و تهنیت عرض کنم، و سال خوشی همراه با موفقیت برای شما بازدیدکنندگان این وبلاک کویری آرزو دارم. امیدوارم مطالب که در این وبگاه درج می کنم خوشتان بیاید و نظرات مفیدتان را جهت یک وبلاک جذاب دریغ نکنید.

تبعیدی کویر