سحری به ياد رويت هوس نماز كردم



به حضور دل تپيدم بخدا نياز كردم



همه خانه را خيالت بگرفت و آرزويت



لب ناله بسته ميشد، در گريه باز كردم



گله ها ی شام هجران و غمينه ها غربت



دوسه نكته بود از درد، منش دراز كردم



به مقام كبريايي كه سخن نداشت راهی



به دعا نه رفت كاری و ترانه ساز كردم



عطشم چنان ز جا برد كه رفته رفته آخر



ره كربلا گرفتم سفر حجاز كردم



پروپای جلوه هايت گل سرخ بود



تب عشق دست داد و سروپا گداز كردم